
دلم آرامـش می خـواهـد ...
بـه انـدازه ی خوردن ِ یـک فنـجان چـای کـوتـاه بـاشد ...!!
یـا
به اندازه ی قـدم زدن روی ِ سنـگفـرش ِ خیـس ِ پـیاده رو
طـولـانـی ..............!
فـرقی نـمی کند!
فـقط آن لـحظـه را می خـواهـم..
آن لـحظـه کـه تـمام سلـول های بدنم،
با عطر تو درگیرند..
من با تو آرام می گیرم ...