♥ عطـ ـ ــر بـ ـ ـارون..♥

تنهایی سخته تموم لحظه های من سردن.. تنهایی سخته تموم لحظه های من سردن..

♥ عطـ ـ ــر بـ ـ ـارون..♥

تنهایی سخته تموم لحظه های من سردن..

♥ عطـ ـ ــر بـ ـ ـارون..♥

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان

همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند

پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف

خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساططیر می آید در باد

پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.

پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت .

سهراب سپهری

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

دوست داشتن دلیل نمی خواهد..

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۳۶ ق.ظ



روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟


پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم


دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!


پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم


دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!


پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی..

چون صدای تو گیراست..

چون جذاب و دوست داشتنی هستی..

چون باملاحظه و بافکر هستی..

چون به من توجه و محبت می کنی..

تو را به خاطر لبخندت دوست دارم..

به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم..



دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد..


چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت!!


پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت..


نامه بدین شرح بود :

عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم..

دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم..

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم..

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم..

آیا عشق واقعا به دلیل نیاز داره؟

نه

و من هنوز دوستت دارم .. عاشقت هستم..



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۸
atrebaroon

نظرات  (۱)

من در دنیایی زندگی میکنم که آدم هایش مثل سکه اند !

هم “زرق و برق” دارند

هم ۲ “رو” . .…

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی